حس خدایی شدن

ساخت وبلاگ

امکانات وب

یک شبی مجنون نمازش را شکست بی وضو در کوچه لیلا نشستعشق آن شب مست مستش کرده بود فارغ از جام الستش کرده بودسجده ای زد بر لب درگاه او پر ز لیلا شد دل پر آه اوگفت یا رب از چه خوارم کرده ای بر صلیب عشق دارم کرده ایجام لیلا را به دستم داده ای وندر این بازی شکستم داده اینشتر عشقش به جانم می زنی دردم از لیلاست آنم می زنیخسته ام زین عشق، دل خونم مکن من که مجنونم تو مجنونم مکنمرد این بازیچه دیگر نیستم این تو و لیلای تو … من نیستمگفت: ای دیوانه لیلایت منم در رگ پنهان و پیدایت منمسال ها با جور لیلا ساختی من کنارت بودم و نشناختیعشق لیلا در دلت انداختم صد قمار عشق یک جا باختمکردمت آوارهء صحرا نشد گفتم عاقل می شوی اما نشدسوختم در حسرت یک یا ربت غیر لیلا بر نیامد از لبتروز و شب او را صدا کردی ولی دیدم امشب با منی گفتم بلیمطمئن بودم به من سر میزنی در حریم خانه ام در میزنیحال این لیلا که خوارت کرده بود درس عشقش بیقرارت کرده بودمرد راهم باش تا شاهت کنم صد چو لیلا کشته در راهت کنم. حس خدایی شدن...
ما را در سایت حس خدایی شدن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8tanhay218 بازدید : 157 تاريخ : چهارشنبه 7 ارديبهشت 1401 ساعت: 18:06